فرشته کوچولوی من
پارت سوم
گویون جونگ : ساعت ۹ از بیدار شدم و آماده شدم که کت را برای تهیونگ ببرم
رسیدم آنجا یک شرکت خیلی بزرگ و زیبا بود و پر از کارمند بود
رفتم به یکی از کارمند ها و پرسیدم تهیونگ کجا است
تهیونگ را دیدم و سریع رفتم پیش او و کت را به او دادم
غرق دیدن تهیونگ شده بودم اونم من را نگاه میکرد
صورت هردومون قرمز شده بود
تهیونگ : خب دیگه برو (با خجالت)
گویونگ جونگ : راست میگی من دیگه میرم خدافظ
بدو بدو از شرکت خارج شدم
و سوار ماشین شدم و رفتم خانه
وقتی رفتم خانه هر کاری میکردم یا حتی غذا میخوردم یا او می افتادم و شب ها خواب او را میدیدم
یک روز تهیونگ بهم زنگ زد
تهیونگ : سریع به این ادرسی که برایت میفرستم بیا
گویون جونگ: با عجله آماده شدم و رفتم به ادرسی که داده بود
وقتی رسیدم آنجا با نگرانی نگاهم میکرد
استرس گرفته بودم که چه اتفاقی افتاده است
تهیونگ : اون روزی که کت را آوردی برام یکی از کارمند ها از ما فیلم گرفت و پخش کرد
و الان همه فکر میکنن با زوج هستیم
پدرم هر روز میگه او را دعوت کن خانه
بهش میگم اون دوست دخترم نیست باور نمی کنید
برای همین الکی باید نشان بدیم که زوج هستیم برای همیشه نه فقط برای چند هفته
گویون جونگ : چی؟
باشه باشه ولی فقط برای چند هفته
چند هفته نقش بازی میکنیم که زوج هستیم و بعدش در شرکت تو بعد چند هفته دعوا میکنیم که مثلا کات می خواهیم کات کنیم
تهیونگ : فور خوبی است برو دیگه خانه
گویون جونگ : باشه خدافظ
فردا می بینمت
بچه ها پارت هارا کوتاه مینویسم چون اگه طولانی بنویسم رمان زود تمام میشه
گویون جونگ : ساعت ۹ از بیدار شدم و آماده شدم که کت را برای تهیونگ ببرم
رسیدم آنجا یک شرکت خیلی بزرگ و زیبا بود و پر از کارمند بود
رفتم به یکی از کارمند ها و پرسیدم تهیونگ کجا است
تهیونگ را دیدم و سریع رفتم پیش او و کت را به او دادم
غرق دیدن تهیونگ شده بودم اونم من را نگاه میکرد
صورت هردومون قرمز شده بود
تهیونگ : خب دیگه برو (با خجالت)
گویونگ جونگ : راست میگی من دیگه میرم خدافظ
بدو بدو از شرکت خارج شدم
و سوار ماشین شدم و رفتم خانه
وقتی رفتم خانه هر کاری میکردم یا حتی غذا میخوردم یا او می افتادم و شب ها خواب او را میدیدم
یک روز تهیونگ بهم زنگ زد
تهیونگ : سریع به این ادرسی که برایت میفرستم بیا
گویون جونگ: با عجله آماده شدم و رفتم به ادرسی که داده بود
وقتی رسیدم آنجا با نگرانی نگاهم میکرد
استرس گرفته بودم که چه اتفاقی افتاده است
تهیونگ : اون روزی که کت را آوردی برام یکی از کارمند ها از ما فیلم گرفت و پخش کرد
و الان همه فکر میکنن با زوج هستیم
پدرم هر روز میگه او را دعوت کن خانه
بهش میگم اون دوست دخترم نیست باور نمی کنید
برای همین الکی باید نشان بدیم که زوج هستیم برای همیشه نه فقط برای چند هفته
گویون جونگ : چی؟
باشه باشه ولی فقط برای چند هفته
چند هفته نقش بازی میکنیم که زوج هستیم و بعدش در شرکت تو بعد چند هفته دعوا میکنیم که مثلا کات می خواهیم کات کنیم
تهیونگ : فور خوبی است برو دیگه خانه
گویون جونگ : باشه خدافظ
فردا می بینمت
بچه ها پارت هارا کوتاه مینویسم چون اگه طولانی بنویسم رمان زود تمام میشه
- ۸.۳k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط